همه ی زندگی من وندا عسلهمه ی زندگی من وندا عسل، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

پرنسس زیبای ماما و بابا

حرفای دل بابایی

امروز که رفته بودم بازار واست سی دی بخرم یه حس خیلی قشنگی داشتم . چقدر خوبه که یه دختر ناز و دوست داشتنی مثل تو دارم . تمام دنیا رو فقط واسه تو می خوام . خیلی خوشحالم از اینکه راه افتادی . شب دوتایی با هم رفتیم بیرون . خیلی خوشحال بودی و شیرینکاری می کردی . گفتی عزیزم و لپ بابا رو کشیدی. بی اندازه دوست دارم پرنسس مهربونم.   میزنم من بر قلم تا آورد بر دفترم می سرایم نغمه ای اندر هوای دخترم     ای بیان غافل مشو از مدح آن روح تنم شکوه کم کن از قلم نعتی بگو از دخترم     فاطمه ام ابیها , عالمی قربان او رو سفیدم در دو عالم چون کنیزش دخترم   قلب من چو...
7 آذر 1391

شانزدهمین ماهگرد نفسم

با قلمی به رنگ سبز با دلی به رنگ آبی مینویسم برای "تو" و دوستان مهربانم "تو" که بهترینی "تو" که خاص ترینی "تو" امانی "تو" امینی همه گل های شقایق هستند اما "تو" همانی "تو" همینی "تو" فرشته ی زمینی دخترم....گل یاسم...بهشت من...عزیزم  با تمام عشقی که در این شانزده ماه رویایی از تو گرفتم 16 ماهه شدنت را تبریک میگویم ...
6 آذر 1391

لغت نامه و روزهای شیرین آخرای 15 ماهگی

دختر دردونه ی من ...زندگیم...نفسم هر روز با تو به شیرینی میگذره و ما غرق در خوشی و لذت ،تا حدی که گذر زمان رو به فراموشی میسپاریم و فقط گاهی با گفتن چه زود گذشت به گذر روزها دقت میکنیم عزیز دلم محرم امسال هم آمد و شما دومین محرمتو تجربه کردی...اما امسال برای امام عزیزمان و فرزندانش به سینه زدی گل زیبای من لباس محرمی نپوشیدی ولی عاشق صدای دسته های عزاداری سرور شهیدان بودی و تا صدای طبل و نوحه می شنیدی سرتو میچرخوندی و غرق تماشا میشدی تا حدی که هر چقدر صدات میکردم جواب نمیدادی....حسابی هم مراسم روضه ی مادری رو با اداهای نازت و دلبریهات بهم میریختی و حواس همه به شما بود عشقم 20 آبان وقتی تلفن بابا قطع شد گفتی دَتِه .....و جدیدا میگ...
5 آذر 1391

حوالی این روزهای من....

این روزها پرم از تو ، پرم ازخنده هات، گریه هات ،بهونه هات ،خوردنات، نخوردنات ،محبتهای دوست داشتنی که این اواخر دلم رو خوشتر از همیشه میکنه وقتی بی هوا میای و خودتو میندازی توی بغلم وبوسم میکنی ومن میمونم ویه دنیا عجب که چه عاشقانه و بی توقع بدون هیچ آموزشی اینکارو بلدی وچه چیز بالاتر از عشق بی ریای یه حس کوچولوی لطیف ؟. . اماهمش این نیست گاهی هم خسته ام خسته و در آرزوی دقایقی باخودم بودن گاهی فراموش میکنم چقدرنیازبه خواب دارم ، چه کارهایی برای خودم دارم چه چیز دوست دارم وکجابایدبرم ! این روزهای من گاهی بافکر و دقایقی پراضطراب همراهه که آیامادرخوبی همسرخوبی  هستم ؟‌ آیادرحد مادرخوب خودم مادری بلدم ؟ میتونم به توزندگی کردن ب...
11 آبان 1391

مروارید درخشان نهم

ستاره ی زندگی من یکشنبه 30 مهر 91 دیدم هی داری لباتو غنچه میکنی انگار وقتایی که چیزی تو دهنته گفتم وندایی چی تو دهنته و دهن کوچولوتو باز کردم دیدم لثه ی پایین سمت چپت متورم شده......انگشتمو کشیدم ......بعـــــــــــــــله دندون آسیایی فندقی داره بیرون میاد آدرس این یکی مروارید غلتانت هم هست: آسیای اول سمت چپ پایین مبارکت باشه عزیزدلم.......خدای بزرگ کمکت میکنه و اینم به راحتی بیرون میاد تیزی این مروارید رو روز ٢١ آبان احساس کردم ...
30 مهر 1391

خدایا.....هر چقدر شکرت کنم باز کم است

خدای رحمان و رحیم روزی صد هزار مرتبه شکرت میکنم به خاطر فرشته ای که به ما هدیه کردی روزانه کمه ثانیه ای صد هزار مرتبه شکرت خدایا ثانیه ای صد هزار مرتبه شکرت بخاطر عزیزی که با خنده هاش روح زندگی رو تو خونه پخش میکنه خدایا ثانیه ای صد هزار مرتبه شکرت بخاطر عزیزی که وقتی گریه میکنه به هر دری میزنم تا آروم بشه و راضی نگهش دارم خدایا ثانیه ای صد هزار مرتبه شکرت بخاطر عزیزی که نگران سلامتیش ، خوردن و نخوردن و خوابیدنشم خدایا ثانیه ای صد هزار مرتبه شکرت بخاطر عزیزی که حاضرم تمام لحظه های عمرم کنارش باشم و باهاش بازی کنم تا بخنده ، حتی اگه به هیچ کارم نرسم خدایا ثانیه ای صد هزار مرتبه شکرت بخاطر عزیزی که وقتی حرف میزنه تم...
18 مرداد 1391
1